سلام رفقا ؛ هنوز یه ساعت از پایان برنامه "محفل خوانندگی " نگذشته ولی خسته نیستیم و خسته هم نخواهیم شد .
بیایید اصلا یه مروری تو این مدتی که گذشت بکنیم : یه پازل چیدیم که فکر میکنیم میتونه گامی در جهت اهداف انقلابمون باشه ( خداییش وقتی میگن انقلاب یاد فیلمای سیاه و سفید میفتم !!! == ولی انشالله اگه افسرای خوبی باشیم این کلمه و امثال اون از غربت کلیشگی خارج میشن !!! )
برا تکمیل قطعات پازلمون یه راهی رو شروع کردیم : گفتیم همه ی کارامون باید شامل این سه فاکتور باشه : گفتمان ؛ تبیین ؛ تصمیم .
با گفتمانی که راه افتاد تبیینی اغاز کردیم و تصمیمی گرفتیم که با تطبیق به نیاز لحظه میتونیم ادعا کنیم بهترین تصمیم بود ! گفتمان روز دانشگامون شده موسیقی ؛ نگاهها به این هنر ارزشمند و ریشه دار متفاوت هست و شاید غیر متخصصانه !
هر چوبی که بلند میشه محکم میخوره تو سر بچای ب×س××ی××ج و کلا همه بچای ارزشی ...
این که اشکالی نداره حالا فوقش واسمون یه پشت چشم نازک میکنن، یه متلک میگن ، وچهار تا فحش که دیگه این حرفا رو نداره !!
چشممون کور ؛ دردمون نرم : دم از شهدا و اسلام و انقلاب میزنیم ؛ پس باید پاش وایسیم :: آخه درد این بود که نمیگفتن شخص ایکس متحجره که !! میگفتن بسیج!! و این دقیقا یعنی یه چوب بلند کردن که محکم داره میخوره تو سر بنیانگذارش ؛
§ ببین اصلا سخت نیس یه معادله ی ساده س :: ب..سی..ج متحجره یعنی اونی که پایه شو گذاشته متحجر بوده ،حالا اونی که پایه شو گذاشت کی بود ؟ == امام خمینی !
ا؟ این همون امام خمینی نیس که پایه انقلابو گذاشته ؟ == آخ پس انقلاب هم متحجره که ! == خب امام خمینی که خدا رحمتش کنه !این انقلاب رو کی داره رهبری میکنه ؟ === آقای خامنه ای هم که متحجره که پ!!!
خب حالا سر وته معادله رو که بهم وصل کنیم میبینیم : هم ما متحجریم هم شاخصی که انتخاب کردیم متحجره !!!
واقعا ؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا تا حالا به ذهنمون نرسیده بود !!؟؟ یعنی شاخصمون رو اشتباه انتخاب کردیم ؟ یعنی اگه واقعا متحجر باشه که به درد شاخص بودن نمیخوره !!
نباید به این معادله ی ساده اکتفا می کردیم : رفتیم دنبالش .... یه جایی هس پاتوق همهی سرهایی که درد نمیکنه ولی دستمال میبندن !! ما بهش میگیم خامنه ای دات آی آر .
اونجا همه چی پیدا میشه : از عدالت و پیشرفت تا الگوی اسلامی ایرانی تا زن تا خانواده تا ....
گشتیم گشتیم گشتیم :: رسیدیم به این جمله ها :: " موسیقی متعالی، موسیقیای است که برای هدف متعالی باشد. اگر چنین باشد، آن وقت میشود موسیقی را پاک و مقدس نامید. آن وقت میشود ما هم مثل غربیها کنسرتی داشته باشیم (عنوانش را مثلاً «محفل خوانندگی» بگذاریم، تا اصطلاح غربی به کار نبرده باشیم) که مردم- اعم از معمولی و متدین- بلیت تهیه کنند و برای شنیدن ساز و آواز شما، به آن محفل بیایند. "
این جمله ها یه طرف ، به تاریخ سخنرانی که نگاه کردیم تا مغز استخونمون ترکید ! سال 74 تو جمع اهالی موسیقی !!!!!
برگردیم یه نگاه به بالای متن بندازیم : گفتمان دانشگامون شده موسیقی == آقا واژه سازی هم کرده برامون ....
یه دو دو تا چهار تا ما رو میتونس برسونه به همون چیزی که باید ! همون وظیفه ...
وظیفه ی دانشجوی چیزفهم و حواس جمع دانشگاه کاشون رو کشفیدیم ! == نجات موسیقی (یا بهتر بگیم :هنر ) از چنگال تحجر !!!
یکم یاکلاسترش میشه : تبیین گفتمان انقلاب تو موسیقی و هنر .
حالا چطور اینکار رو انجام بدیم ؟
بازم گشتیم البته این گشتن ها زیاد طول نکشید ! جالب بود اسمش سر همه زبونا افتاده بود : جوونی که مث خودمون بوی قورمه سبزی رو تو سرش حس کرده بود ! از علاقه ای که استعدادشم داشت رسیده بود به راهی که بهش اعتقاد داشت ...
حامد زمانی دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه تهران بود که به گفته خودش : " پس از اینکه به دانشگاه تهران راه یافتم، دیدم در دانشگاه گروههای مختلف دانشجویی و دانشجویان بعد از پایان فتنه به هر طریقی آراء و نظراتشان را در قالبهای نشریه، مجله، نشستهای دانشجویی و… مطرح میکنند و من با دغدغه سیاسی که داشتم، تصمیم گرفتم صحبتهایم را به زبان شعر و ترانه بیان کنم و تصمیم گرفتم در این زمینه به طور مختص صحبت کنم، میدانستم که فعالیت در این زمینه انگهایی به همراه دارد."
دربارش یه تحقیقاتی کردیم و از خودشم مشورت گرفتیم که داداش ما هم مث خودت دنبال تبیین گفتمان انقلابیم با این تفاوت که ما یه پازل داریم که یه تیکه خیلی کوچیکش تویی ! (کوچیک ولی تاثیر گذار !)
و این شد استارت برنامه ای که اسمشو گذاشتیم :محفل خوانندگی .
از دویدن ها و جلسه های پی درپی و مطالعات ساختاری و مبنایی و شب زنده داری ها و حرکتای جهادی و دست به دست هم دادن ها و قهر و آشتی ها و.... که بگذریم ؛ محفلی گرفتیم برای آرمیتایمان . ( آره واقعا به رنگ نارنجی !)
نه برای خود آرمیتا که خودش شاید خبر هم نداره ! شاید هنوز زور دلش و عقلش نمیرسه ؛ برای بابای شهیدش که قدم در همین راه گذاشت و خیلی زود پذیرفته شد و الان میبینیم دست مهربانش رو به آسمون برا به ثمر نشستن تلاش نسل سوم انقلابش ... (راستی ما نسل سومیم یا چهارم ؟؟!!)
خلاصه محفل برگزار شد ولی این همه ی قضیه نبود ... تازه کارمون شروع شده ...
برای تکمیل باقی قطعات پازل باید همچنان دست در دست ، پشت به پشت ، بدون لحظه ای نومیدی و چشم به قله قدم برداریم : (که دور از دسترس نیست برای بچه هایی که اراده میکنن تالار آزادی از تماشاچی منفجر میشه !!) و در تمام طول برنامه به جای ذوق کردن از پر شدن صندلی ها و جمعیت ملتمس پشت در ، فقط به قله شان نظر داشتند ... حرف تمام دل ها وذکر تمام لب ها فقط یه جمله بود : "خدایا گفتمان انقلابمون رو به ثمر بنشان "
تمام چشم و گوششون تو حرفای مجری و خواننده بود و به دنبال سرنخی از گفتمان انقلابشون بودن ...
خدایا تو شاهد بودی هر چه از جان و دل داشتیم به کار بستیم ،خودت بهترین نقش رو بر دل ها حک کن ... تصوری که از برنامه به ذهن مخاطب جاری میشه نباید صرفا یه خوانندگی و چهار تا جمله باشه ،خدایا میدونی که به کم ها قانع نیستیم !!
خدایا ... شهدا ... انقلاب ... خدایا ... خودت به بهترین سمت هدایتمون کن .
بچه ها همه این حرفا رو زدم تا بگم : ما تازه اول راهیم یه راه پر پیچ و خم که شاید هموار هم نباشه !(یه بخش کوچیکی از این ناهمواری رو باهم فقط همین امروز تجربه کردیم از تبلیغاتمون تا همکاری های بی شائبه ی دوستان مسئول !!!)
بچه ها ما همه با همیم که معنی داریم ...
قطره دریاست اگر با دریاست ور نه آن قطره و دریا دریاست ...
برای رسیدن به هدف بزرگمون "بسم الله " که خیلی وقته گفتیم یه " لا حول و لاقوه الا بالله العلی العظیم " هم بگیم و ...
از فردا صبح گوی و میدون دست شماست ...
یاعلی